شبی با حسین
بیست وچهارم مهر پنجاه وشش شوکه شدم! دیروز خانم دامغانی مادر دوست نازنین به امریکا رفتهام تلفن زد که مهمانی عزیز داریم برای شام، تو هم بیا، میدانم دوست خواهی داشت. کیست این مهمان؟ امینالله حسینبا سر رفتم. تا شب نفهمیدم کی گذشت و چطور. فقط صفحههایی که از آثار این بزرگوار دارم برداشتم و رفتم. دریغا که دوربینم فراموش شد، در بیخودی حیرتآور از شوق این دیداراستاد نادیدهام حسین هفته پیش به ایران آمد تا باله شهرزادش را به روی صحنه تالار رودکی ببرد که برد. هر بند وجودم از دیدن این مرد از فاصلهای چنان ناچیز مغروق در غرور بود. چه میدانستم مقدر است از نزدیکتر هم ببینمش. غمزههای ایرانی رقصنده فرانسوی با راپسودی نمره دو تار، که قسمتی از موسیقی باله است، به راستی غرورآفرین بودسرانجام انتظار به آخر آمد و استاد با همسر فرانسوی از راه رسید. باور کردنی نبود، فارسی گفتن هنرمندی که هرگز قدم به ایران نگذاشته، و باز اعجابآورتر، فارسی نوشتنش. بعد از خوش و بش اول، از ترس این که این رؤیا محو شود صفحههایم را به استاد دادم تا امضا کند، در حاشیه هر یک به فراخور چند سطری نوشت و امضا کرد. پشت جلد راپسودیهای ایرانی تار، سفارشم کرد به فراگیری این ساز که به باور استاد بهترین ساز دنیاستچه خوب بود که مهمان دیگری در کار نبود. میدان دربست در اختیار من و استاد قرار گرفت تا بنوشم جرعههای بی پایان از چشمه گرم سخنان محبتآمیز استاد. میزبانان هم با مهری پدرانه و مادرانه دنبال میکردند صحبت را. بانوی فرانسوی هم هر از گاهی دوبل میکرد استاد را، چنان که فلوتی ویولنها را در ارکستر دوبل کنداز سنفونی آریا به اختصار گفت، و بعد از سنفونی پرسپولیس بیشتر. از عظمتی گفت که در صدای سم ستور که سواران را به بارعام در کاخ میآورند در موومان سوم شنیده میشود. از سنفونی جدیدی که در دست دارد گفت، ولی وقتی از جزئیاتش پرسیدم با خضوع تمام گفت اجازه بده محفوظ بماند تا پایان کارچند کارم را از جمله روندوی رمینور اپوس یک و پوئم چهارگاه اپوس دو را با حجب به استاد نشان دادم، به اصرار دکتر دامغانی، اگرنه که هرگز چنین جرات نمیکردم. تشویقم کرد که به سبک خودش از ملودیهای ایرانی استفاده میکنم با فنون موسیقی کلاسیک غربی، و اصرار کرد که هارمونی را جدی و آکادمیک فرا گیرماز موسیقی فیلم دلی خوش ندارد استاد. میگوید موسیقی سفارشی است به هر حال و تنها برای قوت شبانگاه خوب است. نصیحت میکرد وقتی قلم بر کاغذ میبری به قصد تصنیف، قبلا دوش بگیر و بدنت را تطهیر کن، بعد فکر کارهای دنیایی مثل موسیقی فیلم روز نوشتهات را از ذهن بیرون کن، و بعد مشغول شوبعد از صرف شام در آن جمع زیبا و صمیمی، برای بدرقه استاد که به دم در رفتیم، یک باره به دنبال یک گربه زیر یک ماشین پارک شده رفت! عشق استاد حسین به گربه و به خصوص گربه ایرانی داستانی است که بر هر سر بازاری هسترفت و من را با بزرگترین افتخاری که تا عمر دارم همراه خواهم داشت تنها گذاشت. چه شبی بود